ن : پرستو
ت : پنج شنبه 11 / 3 / 1391
ز : 22:2 |
+
چنان دل کندم از این دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خود
که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر هم
نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند
تو خم بگریز از این تنها
فقط اسمی به جا مانده
از آن چه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالیست
قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن
چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند
مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند
گمان کردم که همدردند
شگفتا از عزیزانی
که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی
پل پرواز من بودند
نظرات شما عزیزان: